تدریس درس ریاضی و مبحث ۱۰۰۰ امروز بسیار جذاب بود :)
بچه ها با نمایش و قصه گویی مفهوم درس رو متوجه شدن :)
داستانون در مورد پادشاه (هزارگان )و شاهزاده هایی (یکان،دهگان،صدگان)بود ک تو سرزمین ریاضی زندگی می کردن ولی شاهزاده ها نمی تونستن عددا رو بخونن .برا همون پادشاه ب من زنگ زده بوده !! و اجازه گرفت ک شاهزاده ها بیان سر کلاس ما و از دانش اموزان زرنگ کلاسمون ریاضی رو یاد بگیرن .بچه ها کلی ذوق داشتن ک خانم پادشاه چجوری بهت زنگ زده بود !!
بچه ها گفتن حالا شاهزاده ها کجان ! منم گفتم چشاتونو ببندین تا ظاهر بشن .،چشاشونو بستن و منم تاج یکان ،دهگان و صدگان و هزارگان رو رو سر چهار نفر از بچه ها گذاشتم :) وقتی چشاشونو باز کردن شاهزاده ها رو دیدن ! ادامه درس هم با نمایش و قصه گویی گذشت ( ک مثلا شاهزاده ها از اندازه تاج هاشون بدونن ک کدوم یکیشون بزرگن و کوچیکن و ....) . بچه ها با پرسیدن سوالایی ب شاهزاده ها کمک کردن ک عدد ها رو بتونن بخونن ،
ترفند معلمی اینجا جواب داد ؛چرا ک از قصد دانش اموزایی رو شاهزاده انتخاب کردم ک در این مبحث مشکل داشتن ،خدا رو شکر اخرش ب نتبجه رسیدیم و واقعا تونستن عددها رو بخونن :)
در ادامه درس ،پادشاه ب دنبال شاهزاده ها اومده بود ک یهو بچه ها گفتن خانم پادشاه اسمش هزارگانه ! گفتم بعله افرین چ جالب شده بچه ها !
حالا ک پادشاه هزارگان هم اومده کلاسمون پس ازش کمک می گیریم تا درس امروزمون رو بخونیم :) و تدریس عدد هزارمون شروع شد و ....
داستان طولانیه صرف نظر می کنم از نوشتن بیشتر !


بچه ها کلاس دارن ب شاهزاده ها عدد خوندن رو یاد میدن !

پادشاه وارد می شود ! و از اینکه بچه هاش موفق شدن ابراز خشنودی می کند !

دارن تعداد صفرهای ارزش مکانیشون رو نشون میدن !
